وقایعگاهنامه

هجرت پیامبر ۱ ربیع الاول خروج از مکه و ۴ ربیع الاول خروج از غارثور

هجرت پیامبر :

رهجرت پیامبرسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مأمور به هجرت و خروج از مکه شد و از على علیه السلام خواست که در بستر او بخوابد تا فکر کنند، که او در بستر است على علیه السلام با کمال اخلاص قبول کرد و در بستر آن حضرت آرمید و نبی اکرم(ص) در شب پنجشنبه اول ماه ربیع (سال ۱۴ بعثت ) از مکه خارج شد. کفار فکر مى کردند که رسول الله صلى الله علیه و آله در فراش خوابیده است ، ولى آن حضرت در حالى سوره یس را تا فاغشیناهم فهم لایبصرون مى خواند، مشتى خاک بر آنها افکند و از میان آنها گذشت و به هدایت جبرئیل به طرف کوه ثور رفت و در راه ابوبکر را دید. او را نیز با خود برد داخل غار ثور گردیدند.

چون صبح روشن شد، کفار به منزل حضرت حمله کرده و به طرف بسترش پیش رفتند، على علیه السلام از بستر بیرون جهید و ایستاد، و فرمود: چه شده چرا اینجا ریخته اید؟ گفتند: عمو زاده ات محمد کو؟ فرمود: مگر مرا نگهبان او کرده بودید؟ آیا نگفتید از شهر ما بیرون شود؛ او هم رفت دیگر چه مى خواهید . کفار به ابولهب گفتند: این کار حیله تو بود که نگذاشتى شب کارمان را انجام دهیم. نهایتا مهاجمان ناکام و خشمگین بیکار ننشسته و به هر سو در جستجوی محمد درآمدند.

در پاره‏ اى از روایات آمده که در میان قریش مردى بود ملقب به ‏«ابو کرز» که از قبیله خزاعه بود و در شناختن رد پاى افراد مهارتى بسزا داشت از این رو چند نفر به دنبال او رفته و از وى خواستند رد پاى محمد را بیابد ابو کرز اثر قدمهاى رسول خدا (ص) را از در خانه آن حضرت نشان داد و به دنبال آن همچنان پیش رفتند تا جایى که ابوبکر به آن حضرت ملحق شده بود، گفت: در اینجا ابى قحافه یا پسرش نیز به او ملحق شده! اینان به دنبال جاى پاها همچنان تا در غار پیش آمدند. از آن سو رسول خدا(ص) و ابوبکر در غار آرمیده و از شکافى که وارد شده بودند بیابان و صحرا را مى‏نگریستند و خداى تعالى براى گم شدن رد پاى رسول خدا(ص) عنکبوتى را مامور کرده بود تا بر در غار تار بتند، و کبکهایى را فرستاد تا آنجا تخم‏ بگذارند و به هر ترتیبى بود وقتى مشرکین به در غار رسیدند، ابو کرز نگاه کرد دید رد پاها قطع شده از این رو همان جا ایستاد و گفت: محمد و رفیقش از اینجا نگذشته و داخل این غار هم نشده ‏اند زیرا اگر به درون آن رفته بودند این تارها پاره مى‏شد و این تخم کبکها مى‏شکست، دیگر نمى‏دانم در اینجا یا به زمین فرو رفته ‏اند و یا به آسمان صعود کرده ‏اند! آن حضرت سه روز در غار ثور ماند و سپس از غار بیرون آمد مردى از چوپانان قریش را دید که ابن اریقط نام داشت.

به او فرمود: آیا بر جانم، از تو ایمن باشم ؟ گفت: در آن صورت تو را حفظ کرده و کسى را از وضع تو مطلع نمى کنم یا محمد صلى الله علیه و آله اراده کجا را دارى؟ فرمود: مى خواهم به یثرب بروم گفت: به خدا تو را از راهى مى برم که هیچ کس نداند. فرمود: برو به مکه و به على علیه السلام بشارت ده که خدا مرا اجازت هجرت فرموده است براى من آذوقه و مرکبى آماده کند. ابن اریقط به محضر على علیه السلام آمد و جریان را گفت: على علیه السلام براى حضرت خوراک راه و یک مرکب فرستاد و ابن بهیره نیز خوراک و دو تا مرکب را آورد

آنگاه حضرت به طرف یثرب حرکت فرمود .ابن اریقط او را بر راه نخله از میان کوهها برد. پیوسته بیراهه مى رفتند، تا در قدید به راه اصلى وارد شدند و تا در نزد ام معبد به استراحت پرداختند و اعجازى از آن حضرت در رابطه با شیر گوسفند (ام معبد) ظاهر شد. سپس راه را به طرف یثرب ادامه دادند. اهل مدینه از آمدن رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم مطلع بودند. چون روز مى شد مردان و زنان به استقبال آن حضرت مى رفتند و چون هواگرم مى شد برمى گشتندقباء»نام مکانی است در نزدیکى مدینه که فاصله‏اش تا شهر مدینه حدود دو فرسخ یا کمى بیشتر بوده و اکنون نیز مسجد بسیار زیبایى که اساس آن را رسول خدا(ص)پى ریزى کرده است در آنجا وجود دارد و اطراف آن را باغهایى سرسبز فرا گرفته.

روزى که حضرت رسول(ص)وارد«قباء»شد نزدیکیهاى ظهر بود و مردم‏«قبا»که مایوس شده بودند به خانه‏ها رفتند اما یکى از یهودیان که هنوز در جاى بلندى نشسته و سمت مکه را مى‏نگریست ناگهان چشمش به چند نفر افتاد که از راه رسیدند و در زیر درختى آرمیدند، حدس زد که افراد تازه وارد پیغمبر اسلام و همراهان او باشند از این رو فریاد زد: اى فرزندان‏«قیله‏»آن کسى که روزها به انتظارش بودید وارد شد! در اینکه پیامبر گرامی (ص) چند روز در قباء توقف کرده اند؛ اختلافى در روایات هست. بسیارى گفته‏ اند سه روز در قباء بود تا على(ع)وفواطم (فاطمه دختر رسول خدا(ص)و فاطمه بنت اسد مادر آن بزرگوار و فاطمه دختر زبیر) که همراهش بودند به آن حضرت ملحق شده و سپس به سوى شهر مدینه حرکت کرد و در پاره‏اى از روایات دوازده روز و پانزده روز نوشته‏اند و آنچه از نظر مورخین مسلم است این مطلب است که توقف آن حضرت بیشتر به خاطر آمدن على(ع) بود. روز جمعه آن حضرت ازقبا خارج شد و وقت ظهر به قبیله بنى سالم رسید و سپس به طرف مدینه به راه افتادندرسول گرامی اسلام (ص) در میان استقبال پر شور مردم یثرب وارد این شهر گردید.

ناقه حضرت در زمینی که متعلق به دو فرزند یتیم‏«عمرو» که نامشان سهل و سهیل بود خوابید وتبدیل به مکانی گردید که امروزه زیارتگاه عاشقان آن حضرت می باشد. مردم یثرب در ماه ذوالحجه در عقبه با پیامبر گرامی اسلام بیعت کردند، سه ماه بعد از آن ، رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم در شب اول ربیع الاول از مکه خارج و روز دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه شدند که بعدها مبداء تاریخ هجرى قمرى گردید.تاسیس تاریخ برای مسلمانان در زمان خلافت خلیفه دوم مسلمین و با مشورت علی (ع) در سال شانزدهم هجری صورت گرفته است؛ که مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم، سالی که هجرت روی داده بود قرار دادند.

پرسش : ماجراى مصاحبت ابوبکر با پیامبر(صلی الله علیه وآله) در هجرت از مکه به مدینه چه بود؟
پاسخ اجمالی: از حضرت آیت الله مکارم شیرازی
پاسخ تفصیلی: مشرکان «مکّه» نقشه و توطئه خطرناکى براى نابود کردن پیامبر کشیده بودند و تصمیم نهائى آنها پس از مقدمات مفصلى چنین شد که عده زیادى شمشیرزن از قبائل مختلف عرب، خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را شبانه در حلقه محاصره قرار دهند و صبحگاهان دسته جمعى به او حمله کنند و او را در بسترش از دم شمشیرها بگذرانند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به فرمان خدا از این جریان آگاه شده بود آماده بیرون رفتن از «مکّه» و هجرت به «مدینه» شد، اما نخست براى این که کفار قریش به او دست نیابند به «غار ثَوْر» که در جنوب «مکّه» قرار داشت و در جهت مخالف جاده «مدینه» بود پناه برد، در این سفر «ابوبکر» نیز همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود. دشمنان کوشش فراوانى براى یافتن پیامبر کردند ولى مأیوس و نومید بازگشتند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) پس از سه شبانه روز توقف در «غار» و اطمینان از بازگشت دشمن، شبانه از بیراهه به سوى «مدینه» حرکت کرد و بعد از چندین شبانه روز سالم به «مدینه» رسید و فصل نوینى در تاریخ اسلام آغاز شد.
آیه ۴۰ سوره «توبه» اشاره به یکى از حساس ترین لحظات این سفر تاریخى کرده، مى گوید: (خداوند پیامبرش را یارى کرد، در آن هنگام که کافران او را بیرون کردند)؛ «إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُو». البته قصد کفار بیرون کردن او از «مکّه» نبود، آنها تصمیم به کشتن او داشتند، ولى چون نتیجه کارشان بیرون رفتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) از «مکّه» شد این نسبت به آنها داده شده است.
پس از آن مى گوید: (این در حالى بود که او دومین نفر بود)؛ «ثانِیَ اثْنَیْنِ»، اشاره به این که جز یک نفر همراه او نبود و این نهایت تنهائى او را در این سفر پر خطر نشان مى دهد و همسفر او «ابوبکر» بود.
(به هنگامى که آن دو نفر به غار (غار ثَوْر) پناه بردند)؛ «إِذْ هُما فِی الْغارِ». (در آن موقع ترس و وحشت، یار و همسفر پیامبر را فرا گرفت و پیامبر او را دلدارى داده، گفت: (غم مخور خدا با ما است))؛ «إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا». (در این هنگام خداوند روح آرامش و اطمینان را که در لحظات حساس و پر خطر بر پیامبرش نازل مى کرد، بر او فرستاد)؛ «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ». (و او را با لشکرهائى که نمى توانستید آنها را مشاهده کنید، یارى کرد)؛ «وَ أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْه». این نیروهاى غیبى ممکن است اشاره به فرشتگانى باشد که حافظ پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این سفر پر خوف و خطر بودند، و یا آنها که در میدان جنگ «بدر»، «حنین» و مانند آن به یارى او شتافتند. (و سرانجام برنامه، هدف و مکتب کفار را پائین قرار داد و برنامه و گفتار الهى در بالا قرار گرفت)؛ «وَ جَعَلَ کَلِمَهَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلى وَ کَلِمَهُ اللّهِ هِیَ الْعُلْی». چرا چنین نشود در حالى که (خداوند هم قادر است و هم حکیم و دانا)؛ «وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»، با حکمتش راه هاى پیروزى را به پیامبرش نشان مى دهد و با قدرتش او را یارى مى کند.
ماجراى مصاحبت «ابوبکر» با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این سفر و اشارات سربسته اى که در آیه فوق به این موضوع شده در میان مفسران شیعه و اهل تسنن بحث هاى مختلفى را برانگیخته است.
بعضى راه افراط را پوئیده اند و بعضى راه تفریط را. «فخر رازى» در تفسیر خود با تعصب خاصى کوشش کرده که دوازده فضیلت! براى «ابوبکر» از آیه فوق استنباط کند و براى تکثیر عدد، آسمان و ریسمان را به هم بافته، به طورى که پرداختن به شرح آن شاید مصداق اتلاف وقت باشد.
بعضى دیگر نیز اصرار دارند که مذمت هاى متعددى از آیه استفاده مى شود. نخست باید دید آیا کلمه «صاحِب» دلیل بر فضیلت است؟ ظاهراً چنین نیست؛ زیرا از نظر لغت، «صاحِب» به معنى «همنشین» و «همسفر» به طور مطلق است، اعم از این که این همنشین و همسفر شخص خوبى باشد یا بدى، چنان که در آیه ۳۷ سوره «کهف» در داستان آن دو نفر که یکى با ایمان و خداپرست و دیگرى بى ایمان و مشرک بود مى خوانیم: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَکَ مِنْ تُراب»؛ (رفیقش به او گفت: آیا به خدائى که تو را از خاک آفریده کافر شدى؟).
بعضى نیز اصرار دارند که ضمیر «عَلَیْهِ» در جمله «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِیْنَتَهُ عَلَیْه» به «ابوبکر» باز مى گردد؛ زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیاز به سکینه و آرامش نداشت، بنابراین نزول سکینه و آرامش براى همسفر او (ابوبکر) بود. در حالى که با توجه به جمله بعد که مى گوید: «وَ أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْه»؛ (او را با لشکرى نامرئى یارى کرد). و با توجه به اتحاد مرجع ضمیرها روشن مى شود که ضمیر «عَلَیْهِ» نیز به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر مى گردد، و این اشتباه است که ما تصور کنیم «سَکِیْنَه» مربوط به موارد حزن و اندوه است، بلکه در قرآن کراراً مى خوانیم که «سَکِیْنَه» بر شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل گشت هنگامى که در شرائط سخت و مشکلى قرار داشت. از جمله در آیه ۲۶ همین سوره در جریان جنگ «حنین» مى خوانیم: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِیْنَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِیْنَ»؛ (سپس خداوند سکینه و آرامش را در آن شرائط سخت بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد). و نیز در آیه ۲۶ سوره «فتح» مى خوانیم: «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِیْنَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِیْنَ» در حالى که در جمله هاى قبل در این دو آیه هیچ گونه سخنى از حزن و اندوه به میان نیامده است، بلکه سخن از پیچیدگى اوضاع به میان آمده. در هر حال، آیات قرآن نشان مى دهد که نزول سکینه به هنگام مشکلاتِ سخت صورت مى گرفته و بدون شک پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «غار ثور» لحظات سختى را مى گذراند.
و عجیب تر این که بعضى گفته اند: جمله «أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْه» به «ابوبکر» باز مى گردد! در حالى که تمام بحث این آیه بر محور یارى خداوند نسبت به پیامبر دور مى زند و قرآن مى خواهد روشن کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها نیست و اگر یاریش نکنید خدا یاریش خواهد کرد. چگونه کسى را که تمام بحث بر محور او دور مى زند رها ساخته؟ و به سراغ کسى مى روند که با عنوان تبعى، از او بحث شده است؟ این سخن نشان مى دهد که تعصب ها مانع از آن شده که حتى به معنى آیه توجه بیشترى شود.(۱)
پی نوشت: (۱). گردآوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و دوم، ج ۷، ص

هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر هجرت پیامبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا