
۱۲محرم،ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه

در کوفه به اسرای کربلاء چه گذشت؟
ابتدا یک نگاه اجمالی
عمرابن سعد تا میانه روز یازدهم در کربلا ماند، سپس با اسیران حرم حسینى به سوى کوفه روانه شد. زنان را بر شتران بى جهاز سوار کرد و آنها را بدون پوشش مناسب، میان دشمنان حرکت داد و مانند اسیران بلاد کفر و در نهایتِ مصیبت و اندوه، کوچ داد.
سخنان و رفتار اسرای خاندان رسول الله(ص) باعث شد، تا تلاش فراوان دستگاه تبلیغاتى بنى امیه براى وارونه نشان دادن واقعه کربلا، ناکام بماند و مردم کوفه از جنایت عظیمى که در نزدیکى شهر آنها رخ داده بود آگاه شوند، به گونه اى که بذر انقلاب از همان زمان در کوفه پاشیده شد!
نگاه تفصیلی:
سید بن طاووس آورده است: عمر بن سعد، سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را در همان روز عاشورا با «خولى بن یزید اصبحى» و «حمید بن مسلم اَزْدى» به نزد «ابن زیاد» فرستاد و بقیه سرها را با «شمر بن ذى الجوشن» و «قیس بن اشعث» و «عمر بن حجّاج» روانه کوفه کرد.
خود عمر سعد تا ظهر روز دوم (روز یازدهم) در کربلا ماند، سپس با اسیران حرم حسینى به سوى کوفه روانه شد.
زنان را بر شتران بى جهاز سوار کرد و آنها را بدون پوشش مناسب، میان دشمنان حرکت داد و مانند اسیران بلاد کفر و در نهایتِ مصیبت و اندوه، کوچ داد.
هنگامى که کاروان اسرا به کوفه نزدیک شدند، مردم براى تماشاى آنها اجتماع کردند.
در آن میان زنى از کوفیان از بالاى بام فریاد زد: «مِنْ أَىِّ الاُْسارى أَنْتُنَّ؟»؛ (شما از کدامین اسیرانید؟)
پاسخ دادند: «نَحْنُ اُسارى آلِ مُحَمَّد»؛ (ما اسیران از خاندان محمدیم!).
آن زن وقتى این سخن را شنید، از بام به زیر آمد و مقدارى مقنعه و لباس و چادر به آنها داد، تا خود را (به طور کامل) بپوشانند.
مردم کوفه که چنین صحنه هایى را مشاهده کردند، گریه و زارى سر دادند.
امام زین العابدین(علیه السلام) وقتى گریه آنها را دید، فرمود: «اَتَنُوحُونَ وَ تَبْکُونَ مِنْ اَجْلِنا، فَمَنِ الَّذی قَتَلَنا»؛ (آیا براى ما نوحه و گریه مى کنید، پس چه کسى ما را کشته است؟) (۱)
«مسلم جصّاص» (گچ کار) مى گوید: ابن زیاد مرا براى تعمیر دارالاماره به کوفه فراخواند. من مشغول گچ کارى درگاه هاى دارالاماره بودم که صداى هیاهویى را شنیدم. از خادمى که با ما بود، پرسیدم: این سر و صدا و هیاهو براى چیست؟
گفت: هم اکنون سر یک تن خارجى را که بر یزید شورش کرده مى آورند!
گفتم: آن خارجى کیست؟
گفت: حسین بن على(علیه السلام).
من صحبت با آن خادم را رها کرده، منتظر ماندم تا وقتى که وى از آنجا بیرون رفت؛ از اندوه شدید چنان ضربه اى بر صورتم زدم که ترسیدم چشمم نابینا شود، سپس دستهایم را شستم و از پشت قصر بیرون آمدم و به محله «کُناسَه» کوفه رسیدم. در آنجا دیدم که مردم منتظر رسیدن اسیران و سرها هستند. طولى نکشید که چهل کجاوه را دیدم که بر چهل شتر نهاده اند و بانوان و کودکان از فرزندان فاطمه(علیها السلام) بر آنها سوارند. در این میان چشمم به امام على بن الحسین(علیهما السلام) افتاد که بر شترى بدون روپوش سوار است و از رگهاى گردنش خون جارى است و در حالى که مى گریست این اشعار را مى خواند:
«یا أُمَّهَ السَّوءِ لا سُقْیَا لِرَبْعِکُمْ *** یا اُمَّهً لَمْ تُراعِ جَدَّنا فینا
لَوْ أَنَّنا وَ رَسُولُ اللهِ یَجْمَعُنا *** یَوْمَ الْقِیامَهِ ما کُنْتُمْ تَقُولُونا؟
تُسَیِّرونا عَلَى الاَْقْتابِ عارِیَهً *** کَأَنَّنا لَمْ نُشَیِّدْ فیکُمْ دینا
بَنی اُمَیَّهَ ما هذَا الْوُقُوفُ عَلى *** تِلْکَ الْمَصائِبِ لا تُلَبُّونَ داعِیَنا
تُصَفِّقُونَ عَلَیْنا کَفَّکُمْ فَرَحاً *** وَ أَنْتُمُ فی فِجاجِ الاَْرْضِ تَسْبُونا
أَلَیْسَ جَدّی رَسُولُ اللهِ وَیْلَکُمْ *** أَهْدَى الْبَرِیَّهَ مِنْ سُبُلِ الْمُضِلِّینا
یا وَقْعَهَ الطَّفِ قَدْ أَوْرَثْتِنی حَزَناً *** وَاللهُ یَهْتِکُ أَسْتارَ الْمُسیئینا»؛
(اى مردم بد [کردار] هرگز بر شما باران نبارد؛ اى امتى که احترام جدّ ما را درباره ما مراعات نکردید.
اگر در روز قیامت ما و رسول خدا گرد هم آییم [و شما ما را در کنار رسول خدا ببینید] چه پاسخى براى ما خواهید داشت؟
ما را بر شتران برهنه سوار مى کنید و [در شهرها] مى گردانید؛ گویا ما همان کسانى نیستیم که پایه هاى دین را در میان شما محکم ساختیم.
اى فرزندان امیه! شما بر مصیبتهایى که بر ما وارد مى شود، واقفید؛ ولى فریادهاى ما را پاسخ نمى دهید.
شما از شادى [اسارت ما] کف مى زنید و ما را در گستره زمین به اسارت مى برید.
واى بر شما! آیا جدّ من رسول خدا نیست؟ همان کسى که مردم را از راههاى گمراهى [به راه راست] هدایت کرد.
اى واقعه کربلا! براى من اندوه به همراه آورده اى، ولى خداوند پرده از کار بدکاران کنار خواهد زد و آنها را رسوا خواهد ساخت).
مسلم جصّاص مى افزاید: از سوى دیگر دیدم مردم کوفه به کودکانى که داخل محمل ها بودند، نان و خرما مى دادند؛ که در این میان مشاهده کردم، ام کلثوم فریاد زد: «یا أَهْلَ الْکُوفَهِ! اِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنا حَرامٌ»؛ (اى کوفیان! صدقه بر ما حرام است). (۲)
در آن حال، مردم گریه مى کردند که جناب ام کلثوم(علیها السلام) فرمود: «صَهْ یا أَهْلَ الْکُوفَهِ، تَقْتُلُنا رِجالُکُمْ، وَ تَبْکینا نِساؤُکُمْ؟ فَالْحاکِمُ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللهُ یَوْمَ فَصْلِ الْقَضاءِ»؛ (ساکت باشید اى کوفیان! مردانتان ما را مى کشند و زنانتان بر ما مى گریند؟ داور میان ما و شما در روز قیامت خداوند است).
او همچنان با مردم سخن مى گفت که سرهاى شهدا را آوردند و پیشاپیش آن سرها، سر مقدّس امام حسین(علیه السلام) بود. دیدم سر آن حضرت همانند ماه و ستاره زهره مى درخشد و شبیه ترین مردم به رسول خداست. محاسنش سیاه بود و گویا خضاب شده باشد. آن سر نورانى همچون ماهى که طلوع کرده باشد، مى درخشید.
در این اوضاع زینب(علیها السلام) نگاهى به سر برادرش انداخت (بى اختیار شد) و از شدت اندوه سرش را به چوبه محمل زد، تا آنجا که دیدم خون از زیر مقنعه اش جارى شد. آنگاه با سوز و گداز ـ در حالى که به سمت سر آن حضرت اشاره مى کرد ـ این اشعار را خواند (که سه بیت آن چنین است):
«یا هِلالا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمالا *** غالَهُ خَسْفَهُ فَأَبْدا غُروبا
ما تَوَهَّمْتُ یا شَقیقَ فُؤادی *** کانَ هذا مُقَدَّراً مَکْتُوبا
یا أَخى! فاطِمَ الصَّغیرَهَ کَلِّمْها *** فَقَدْ کادَ قَلْبُها أَنْ یَذُوبا»؛
(اى هلال من که چون کامل شدى، خسوف تو را فرا گرفت و غروب کردى
اى پاره دلم! هرگز گمان نمى کردم که چنین صحنه اى مقدّر شده باشد
یااخی! با فاطمه کوچک خود سخن بگو، چرا که نزدیک است قلبش [از شدّت اندوه] ذوب شود). (۳)
نگاهى به این حوادث غم انگیز نشان مى دهد على رغم تلاش فراوانى که دستگاه تبلیغاتى بنى امیه براى وارونه نشان دادن واقعه کربلا به کار گرفت و آن را به عنوان قیام یک گروه از خارجیان بر ضد اسلام معرفى کرده بود، به زودى پرده ها کنار رفت و طشت رسوایى آنها از بام افتاد و مردم کوفه از جنایت عظیمى که در نزدیکى شهر آنها رخ داده بود، آگاه گشتند و سخت ناراحت و برآشفته و غمگین شدند به گونه اى که کوفه مبدل به عزاخانه گشت و بذر انقلاب از همان زمان در این سرزمین پاشیده شد! (۴)
پی نوشت:
(۱). ملهوف (لهوف)، ص ۱۸۹ – ۱۹۲ (با تلخیص).
(۲). صدقات بر دو قسم است: صدقات مستحب و صدقات واجب که از آن به زکات نیز تعبیر مى شود و این قسم دوم از صدقات، بر فرزندان زهرا(علیها السلام) حرام است و کوفیان از همین قسم از صدقات که براى رساندن آن به فقرا و دیگر نیازمندان کنار گذاشته بودند، به کودکان حرم حسینى مى دادند و همین امر، مورد اعتراض جناب ام کلثوم(علیها السلام) قرار گرفت.
(۳). بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۴ – ۱۱۵. (با اندکى تلخیص)
(۴). استفاده از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، امام على بن ابى طالب علیه السلام، قم، ۱۳۸۸ ه. ش، ص ۵۵۷.



